عبدالله موصلی یکی از نویسندگان تکفیری، در کتابی که علیه شیعیان نوشته و در آن اتهاماتی نسبت به اعتقادات و عملکردهای شیعه وارد نموده است، ادعا دارد، شیعیان دیگر مسلمانانی را که با آنها هم مذهب نیستند، از دایره حلال زادگی خارج میدانند! و در این راستا به چند قول و روایت در آثار شیعه استناد کرده است. این نوشتار درصدد است صحت و سقم آن اقوال را بررسی و در مقابل، روایتی از امامان شیعه ذکر کند که ازدواج تمام ادیان و مکاتب را مشروع میداند. ضمن آنکه در ادامه نیز، به سخن تنی چند از عناصر وهابی استناد خواهد شد که در آن، غیر وهابی را حلال زاده نمیدانند.
مقدمه
در شمار آثار متعددی که وهابیان و عناصر تکفیری علیه عقاید شیعه تألیف کردهاند، کتابی نیز با عنوان «حتی لاننخدع حقیقة الشیعة» اثر عبدالله موصلی از نویسندگان تکفیری معاصر، به چشم میخورد. وی در بخشهای نخستین این کتاب، ضمن آوردن عبارات و روایاتی از منابع شیعه ادعا میکند، شیعیان سایر گروههای اسلامیرا یا از دایره اسلام خارج میدانند، یا حلال زادگیشان را قبول ندارند و… در کل به هر طریقی سعی میکند شیعه را مخالف همگرایی با اهل سنت معرفی کند. ادعای اول وی در مقالهای توسط این جانب، مورد نقد و بررسی قرار گرفت و اثبات شد، شیعیان تمام گروههای اهل سنت و حتی تکفیریان را نیز مسلمان میدانند. [2] ادعای دوم او که در این نوشتار مورد بحث و واکاوی قرار خواهد گرفت، این است که موصلی ضمن آوردن روایاتی از آثار شیعه، ادعا میکند شیعیان عموم مسلمانان غیر از خود را حلال زاده نمیدانند! در این نوشتار تمام روایات مورد ادعای موصلی، یا از لحاظ سند و یا از حیث دلالت، مورد نقدوبررسی قرار خواهند گرفت و این مسئله اثبات خواهد شد، که شیعه هرگز دیگر مسلمانان را دارای مولد نامشروع نمیداند.
طرح ادعاهای موصلی
احادیثی که موصلی در این مبحث به آنها استناد میکند، هر یک جداگانه مورد واکاوی و مطالعه قرار خواهد گرفت.
حدیث اول
روایت اول از کافی نقل شده است:
«عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: ... وَاللَّهِ یَا أَبَا حَمْزَةَ إِنَّ النَّاسَ کُلَّهُمْ أَوْلَادُ بَغَایَا مَا خَلَا شِیعَتَنَا» [3](ابوحمزه مىگوید:... امام باقر علیه السلام فرمود: اى اباحمزه، به خدا سوگند همه مردم مادران ناپاکی دارند؛ به غیر از شیعیان ما [4]).
نقد
در سند روایتی که از کافی آمد، شخصی به نام «حسن بن عبدالرحمان حمانی» وجود داشت که در بررسی وثاقت وی، این نتیجه به دست آمد که وی مجهول است.
[5]همچنین نجاشی نقل میکند، علی بن عباس یکی دیگر از راویان حدیث، فرد غالی و دروغگویی است.
[6]لذا روایت مورد اعتماد نیست.
از نظر دلالی نیز، برخی از محققان شیعه مانند شیخ آل محسن چنین پاسخ دادهاند، که حرامزاده بودن با بدکاره بودن مادر، تفاوت دارد؛ ممکن است زنی فاجره باشد ولی فرزندش را در ازدواجی مشروع به دنیا آورده باشد. [7]ولی در هر حال، حتی همین امر نیز مردود است و کسی حق ندارد معتقد به فاجره بودن بانوان غیر شیعه باشد؛ چرا که به حکم قرآن، باید چهار نفر بر زناکار بودن شخص شهادت بدهند [8]؛ و در غیر این صورت، همه افراد را باید پاکدامن دانست. لذا مسلمانان غیر شیعه هم پاکدامن و هم حلال زاده هستند و حدیث فوق نیز اعتباری ندارد؛ چراکه با آیه قرآن در تعارض است.
حدیث دوم
روایت دوم که از تفسیر عیاشی آورده شده، از این قبیل است:
«عن إبراهیم بن أبی یحیى عن جعفر بن محمد قال: ما من مولود یولد، إلا و إبلیس من الأبالسة بحضرته، فإن علم الله أنه من شیعتنا حجبه عن ذلک الشیطان، و إن لم یکن من شیعتنا أثبت الشیطان إصبعه السبابة فی دبره فکان مأبونا. فإن کانت امرأة أثبت فی فرجها فکانت فاجرة» [9]؛ امام صادق فرمود: هیچ بچهای به دنیا نمیآید، مگر اینکه ابلیسی از ابلیسها هنگام تولد او حضور دارد. اگر خدا بداند که این فرزند، از شیعیان ماست، شیطان را از آن بچه دور میکند. ولی در غیر این صورت، شیطان انگشتش را در نشیمن گاه او قرار میدهد تا آن کودک، مفعول شود! اگر هم فرزند، دختر باشد، انگشتش را در فرج او قرار میدهد و آن دختر، فاحشه میگردد!.
نقد
روایتی که از تفسیر عیاشی نقل شده، علاوه بر متن بسیار رکیک و ناپسندی که دارد و صدور آن از زبان حجت خدا کاملاً بعید است، خود مصحح آن کتاب نیز در پاورقی آن چنین نوشته است: در دو نسخه دیگر که از این نسخه نقل قول کردهاند، نام راوی که «إبراهیم بن أبی یحیى» است، به گونه دیگری آمده و در یکی «ابن میثم بن أبی یحیى» و در دیگری «ابومیثم ...» نوشته شده است. و هر کدام از این سه نفر که باشد، هیچ وصفی از آنها در آثار رجالی نیامده است؛ نه مدح و نه تضعیف. لذا روایت از این لحاظ ضعیف است. همچنین اگر راوی مستقیماً از امام نقل کرده باشد، سؤال اینجاست که چرا عیاشی ادامه سلسله راویان را حذف کرده؟ و اگر راوی با واسطه نقل کرده باشد، باز روایت مرسل است. بنابراین، روایت عیاشی نیز دچار ضعف است. این ادعا هنگامیتقویت میشود، که میبینیم مرحوم نجاشی در مورد عیاشی مینویسد: از انسانهای ضعیف، بسیار نقل قول میکرد. [10]
ضمن اینکه در آثار اهل سنت نیز میتوان روایاتی از این دست را مشاهده نمود. مثلاً خطیب بغدادی مینویسد:
«قال علی بن أبی طالب: رأیت النبی عند الصفا و هو مقبل على شخص فی صورة الفیل و هو یلعنه، فقلت: و من هذا الذی یلعنه رسول اللّه؟ قال: هذا الشیطان الرجیم. فقلت: و اللّه یا عدو اللّه لأقتلنک. و لأریحن الأمة منک. قال: ما هذا جزائی منک! قلت: و ما جزاؤک منی یا عدو اللّه؟ قال: و اللّه ما أبغضک أحد قط إلا شارکت أباه فی رحم أمه» [11]؛ علی (علیهالسلام) فرمود: رسول خدا را در کوه صفا دیدم که در برابرش شخصی که به شکل و صورت فیل بود او را لعن میکرد، گفتم: ای رسول خدا، این مرد کیست؟ فرمود: شیطان رجیم است. گفتم: ای دشمن خدا، به خدا سوگند تو را میکشم و امت را از شر تو خلاص میکنم. گفت: به خدا سوگند که پاداش من از تو این نیست! گفتم: ای دشمن خدا، پاداش تو از من چیست؟ گفت: به خدا سوگند که هیچکس تو را دشمن نمیدارد؛ مگر آنکه من با پدرش در رحم مادرش شرکت جستهام).
لذا علاوه بر اینکه ضعف روایت عیاشی اثبات شد، این مسئله نیز مورد تأکید قرار گرفت که امثال چنین روایتی در جوامع اهل سنت نیز وجود دارد و موصلی و همفکرانش باید آنها را نیز مد نظر داشته باشند و تصور نکنند که چنین روایاتی صرفاً در کتب شیعه وارد شده است.
حدیث سوم
روایت سوم نیز که از «من لایحضر» آمده، چنین است:
«وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلَامُ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَبْدَأُ بِالنَّظَرِ إِلَى زُوَّارِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَشِیَّةَ عَرَفَةَ. قِیلَ لَهُ قَبْلَ نَظَرِهِ إِلَى أَهْلِ الْمَوْقِفِ؟ قَالَ نَعَمْ. قِیلَ لَهُ وَ کَیْفَ ذَاکَ؟ قَالَ: لِأَنَّ فِی أُولَئِکَ أَوْلَادَ زِنًى وَ لَیْسَ فِی هَؤُلَاءِ أَوْلَادُ زِنًى» [12]؛ امام صادق (علیه السلام) فرمود: خدا در شامگاه عرفه لطف خود را با نگریستن به زوار قبر حسین بن على (علیهما السلام) آغاز میکند. پرسیدند: آیا قبل از نگریستنش به اهل موقف (محل وقوف حاجیان)؟ فرمود: آرى. گفتند: این چگونه است؟ فرمود: این بدان جهت است که در میان آنان زنازادگانى وجود دارند، ولى در جمع اینان زنازادگانى نیستند [13].
نقد
روایتی که شیخ صدوق در من لایحضر آورده، سندی برای آن ذکر نکرده ولی همین روایت را در کتاب دیگرش با این سند دوباره ذکر میکند: صدوق از پدرش از سعد بن عبدالله از هیثم بن ابی مسروق نهدی از علی بن اسباط، که آن را مرفوعا از امام صادق (علیه السلام) نقل میکند! چراکه علی بن اسباط از یاران امام موسی، امام رضا و امام جواد (علیهمالسلام) است
[14]و قاعدتاً نمیتواند بدون واسطه از امام صادق روایت نقل کند. لذا روایت مرسل و غیر معتبر است.
ضمن اینکه روایت فوق، تعرضی به اهل سنت ندارد. توضیح اینکه در متن حدیث، عبارت به این شکل آمده: «فِی أُولَئِکَ أَوْلَادَ زِنًى» که ترجمه دقیق آن چنین میشود: در میان آنها ممکن است حرا مزادهای پیدا شود. نه اینکه بخواهد تمام حُجاج را حرامزاده بداند! و این به هیچ وجه نمیتواند اهل سنت را مد نظر داشته باشد.
ولی صرف نظر از این مسئله، در محتوای روایت چند اشکال وجود دارد. ایراد اول این است که اگر منظور از این روایت این باشد که با حلال زاده دانستن تمام زائران امام حسین، و صرفاً حلال زاده شمردن برخی از حاجیان کعبه، قصد داشته باشد مقام زوار کربلا را از حجاج خانه خدا برتر بداند، و از این طریق بخواهد کربلا را بر حج خانه خدا ترجیح دهد، باید گفت که چنین مسئلهای در فقه شیعه مقبولیت ندارد و عموم فقهای شیعه، حج را واجب و زیارت امام حسین (علیه السلام) را فینفسه مستحب میدانند. حتی آیت الله سبحانی میگوید: اگر شخصی نذر کند که همه ساله، شبهای عرفه را در کربلا باشد و اتفاقاً در یکی از سالها مستطیع شود، نباید به کربلا برود و باید حج واجب را انجام دهد! [15]استاد عابدی نیز در درس خارج خود چنین نظری ارائه نموده است.
به عبارت روشنتر، هیچ یک از فقهای مدقق شیعه، فتوا به وجوب ذاتیِ زیارت امام حسین ندادهاند. و از طرفی، تمام آنان چنین فتوا دادهاند که اگر برای شخصی استطاعتهای سه گانه (مالی، جانی و طریقی) ایجاد شود، حج بر وی واجب است و اگر تعمداً از رفتن به حج خودداری کند، مرتکب معصیت شده است. حتی روایتی در کتب حدیثی شیعه از امام صادق نقل شده که اگر انسان عمداً حج را به تأخیر بیندازد و در همان حال بمیرد، یهودی مرده است! [16]لذا اگر احیاناً در میان آثار شیعه، حدیثی در مورد افضلیت کربلا از کعبه دیده شود، اولاً اگر تنها روایت در این مورد، روایتی باشد که میگوید کعبه بر تمام نقاط کره زمین فخر نمود و خداوند به او گفت ساکت شو! چون که کربلا از تو بهتر است! [17]باید گفت که این حدیث از طریق حسین بن حمدان نقل شده و او نیز نه تنها ثقه نیست، بلکه به شدت از طرف علمای رجال مورد قدح قرار گرفته و آنان وی را فاسد المذهب دانستهاند [18]و لذا روایت ضعیف است و هیچ اعتباری ندارد؛ و ثانیاً اگر هم غیر از این حدیث، احادیث دیگری در اثبات برتری کربلا بر کعبه وجود داشته باشند که برخلاف روایت فوق، به لحاظ سندی صحیح باشند، باید توجه داشت که اینگونه روایات فقط باید در فضای اخلاقی معنا شود؛ نه در فضای فقهی و احکامی.
توضیح این است که آن روایت، مربوط به ایثار و از خود گذشتگی حضرت سیدالشهداء در راه دین است و پاداشی است که خداوند به آن حضرت داده و بالتبع، مضجع او را بر خانه خود، برتری داده است. همانگونه که در عین اینکه آبروی مؤمن را از کعبه بالاتر میداند [19]، و بیحرمتی به انسان با ایمان را به منزله جنگ با خودش معرفی میکند [20]، به وی نیز دستور میدهد در مسجدالحرام کاری انجام ندهد که موجب بیحرمت شدن آن مکان مقدس گردد. مثلاً با اینکه قرآن دستور میدهد، مشرکان به خاطر ناپاکیشان حق ورود به مسجدالحرام را ندارند [21]، و مؤمنان ملزم به جنگیدن با آنان هستند [22]، ولی در آیهای دیگر میفرماید مسلمانان حق ندارند نه مشرکان و نه هیچکس دیگری را در آن مکان مقدس بکشند. [23]و این به خاطر احترام فوقالعادهای است که خداوند برای بیت خود، لحاظ نموده است. لذا احادیثی که دلالت بر برتری کربلا بر مکه دارند، منکر وجوب حج نیستند و ارزش اعمالی که در مسجدالحرام و حوالی آن انجام داده میشود را، زیر سؤال نمیبرند و هرگز نمیتوان از این افضلیت، حکمیفقهی استنباط نمود. چنانکه در منابع اهل سنت نیز حدیثی مبنی بر افضلیت مدینه بر مکه آمده است [24]؛ ولی کسی آن را در حوزه فقهی معنا نمیکند.
اشکال بعدی نیز این است که این حدیث، با نامحدود بودن خداوند نیز در تعارض است! آیا خدایی که به استجابت دعای زوار امام حسین در کربلا میپردازد، نمیتواند همان لحظه دعای حاجیان در مکه را نیز مستجاب کند؟! آیا خداوند مانند ماست که در یک لحظه نتواند به دو یا چند کار بپردازد؟! لذا این روایت، هم به لحاظ سند و هم به لحاظ محتوا، مردود است.
حدیث چهارم
روایت بعدی که در چند کتاب از جمله امالی مفید وجود دارد، به این شرح است:
«حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْجِعَابِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَسَنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْمُنْعِمِ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِیُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ وَ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَسَنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْمُنْعِمِ قَالَ حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَ لَا أُبَشِّرُکَ أَ لَا أَمْنَحُکَ؟ قَالَ بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ فَإِنَّنِی خُلِقْتُ أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ طِینَةٍ وَاحِدَةٍ فَفَضَلَتْ مِنْهَا فَضْلَةٌ فَخُلِقَ مِنْهَا شِیعَتُنَا فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ دُعِیَ النَّاسُ بِأُمَّهَاتِهِمْ إِلَّا شِیعَتَکَ فَإِنَّهُمْ یُدْعَوْنَ بِأَسْمَاءِ آبَائِهِمْ لِطِیبِ مَوْلِدِهِم» [25]؛ رسول خدا به على بن ابى طالب فرمود: آیا تو را مژده ندهم؟ عرض کرد: چرا یا رسول الله. حضرت فرمود: من و تو از یک سرشت آفریده شدیم، و مقدارى از آن سرشت زیاد آمد و شیعیان ما از آن آفریده شدند. پس چون روز قیامت شود همه مردم به نام مادرانشان خوانده شوند جز شیعیان تو که به نام پدرانشان خوانده شوند؛ به جهت آنکه ولادتشان پاک است [26].
نقد
روایت فوق از دو سلسله روات تشکیل یافته و در هر دو سند، شخصی به نام «احمد بن عبدالمنعم» وجود دارد که غیر از یکی از آثار رجالی، هیچ یک به آن نپرداختهاند و همان یک کتاب نیز هیچ مدح و ذمیدر مورد وی ننوشته است. حتی خود آن عالم رجالی نیز تصریح میکند که احمد بن عبدالمنعم در آثار پیش از خود، ذکر نشده است.
[27]نفر دوم «عمرو بن شمر» است که علامه حلی صراحتاً وی را ضعیف و غیر قابل اعتماد میداند.
[28]لذا روایت به لحاظ سندی، غیر معتبر است.
ضمن اینکه در هیچ یک از آثار و کتب شیعه و سنی، خطاب شدن افراد با نام مادرشان، نه تنها نشان دهنده حرامزاده بودنشان نیست، بلکه اساساً هیچ عیب و نقصی برایشان محسوب نمیشود. کما اینکه امیرالمؤمنین فرزندی به نام محمد دارد که با نام قبیله مادرش معروف است، یعنی محمد بن الحنفیة! که اصلش این باید باشد: محمد بن خولة الحنفیة. لذا این روایت نیز نمیتواند دلیل قرار گیرد.
همچنین لازم به ذکر است، که مشابه همین روایت را مسعودی از نویسندگان اهل سنت [29]نیز نقل کرده و بهتر است آقای موصلی در مورد آن نیز مطالعهای داشته باشد: «عن العباس بن عبد المطلب، قال: کنت عند رسول الله صلى الله علیه و سلم إذ أقبل علی بن أبی طالب، فلما رآه أسْفَرَ فی وجهه، فقلت: یا رسول الله، إنک لتسفر فی وجه هذا الغلام: فقال:... إنه إذا کان یوم القیامة دعى الناس بأسمائهم و أسماء أمهاتهم سترا من الله علیهم، إلا هذا و شیعته فإنهم یُدْعَوْنَ بأسمائهم و أسماء آبائهم لصحة ولادتهم». [30]در هر صورت، روایت شیخ مفید نیز نمیتواند ادعای موصلی را اثبات نماید.
حدیث پنجم
روایت بعدی نیز از کافی آمده است:
«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ وَ ذَکَرَ مِصْرَ فَقَالَ قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَا تَأْکُلُوا فِی فَخَّارِهَا وَ لَا تَغْسِلُوا رُءُوسَکُمْ بِطِینِهَا فَإِنَّهُ یَذْهَبُ بِالْغَیْرَةِ وَ یُورِثُ الدِّیَاثَة» [31]؛امام رضا فرمود: از رسول خدا در روایتی آمده: از کوزههای مصری آب نخورید و با گِل آن دیار، سرتان را نشویید؛ چرا که غیرت را از بین میبرد و مرد را بیغیرت میکند! [32].
نقد
این روایت هیچ ربطی به ادعای موصلی ندارد! اولاً مگر تمام مردم مصر، اهل سنت هستند که این حدیث، توهین به آنها باشد؟! شیعیان و اسماعیلیان و قبطیان بسیاری نیز در آن کشور زندگی میکنند و حتی حدود یک چهارم مردم مصر را مسیحیان تشکیل میدهند! آیا این حدیث میتواند در مورد گروه خاصی از آنان باشد؟! یا مثلاً در روایت دیگری آمده که گِل ارمنی برای سلامت بدن خوب است.
[33]آیا این حدیث را میتوان در مدح مردم ارمینیه یا همان ارمنستان دانست؟! اساساً روایاتی که در مورد امور طبی، یا آثار وضعی یک شیء هستند را نمیتوان در عرصه عقیدتی و جامعه شناسی معنا کرد. ممکن است در روایات شیعه و سنی، چنین ذکر شود که انار یک شهری خوب است و انار شهر دیگر، مضر؛ یا خرمای برنی و خرمای مدینه بسیار خرماهای خوبی هستند ولی خرمای جاهای دیگر از این کیفیت برخوردار نیستند و… و این اصلاً به مردم آن شهرها و ایمان و مذهبشان مربوط نیست. لذا این حدیث اصلاً ربطی به چیزی که موصلی ادعا میکند، ندارد.
حلال زاده دانستن عموم مسلمانان در کلام اهل بیت (ع)
بعد از نقد روایاتی که موصلی در اثبات ادعای خود آورده بود، و اثبات اینکه آن روایات از حیث دلالت و سند مشکلاتی دارند، نوبت به ذکر روایتی میرسد که دقیقاً چیزی را که موصلی ادعا مینماید، نفی میکند. و آن، ماجرایی است که بین امام صادق و دوستش اتفاق افتاده است. آن دو در حال تردد از جایی بودند که غلام آن شخص مدتی دور میشود و بعد از آنکه دوست امام، غلام خود را مییابد، وی را با دشنام مادر، خطاب میکند! امام به شدت از این سخن او، متعجب و ناراحت میشود و در پاسخ به آن شخص که ادعا داشت، والدین آن غلام بتپرست هستند و لذا او حلال زاده نیست، میفرماید: هر انسانی بر طبق قوانین مکتب و دیار خود ازدواج کند، فرزند حاصل از آن ازدواج، حلال زاده است. امام از دشنام آن شخص بهقدری ناراحت شده بود، که دوستیِ چند ساله خود را با وی، قطع نمود.
[34]و این تأکید امام بر حلال زاده بودن عموم انسانها را میرساند.
سید مرتضی در این باره مینویسد:
کسی حق ندارد غیر شیعه را حرامزاده بداند؛ بلکه بحث در جواز یا حرمت تماس و جماعی است که از آن، نطفه شخص منعقد میشود. که اگر باطل باشد، حرامزاده خواهد بود. ولی اگر آن تماس جنسی مشروع باشد، آن فرزند حلال زاده میگردد. برطبق هر دین و مذهبی که باشد تفاوتی ندارد. لذا به هیچ وجه نمیتوان غیر شیعیان را از دایره حلال زادگی خارج دانست. ما حتی یهود و نصارا را حلال زاده میدانیم، چه رسد به برادران و خواهران اهل سنت! [35]
لذا چیزی که در روایت امام صادق (ع)، ملاک حلال زاده بودن افراد دانسته شده، این است که شخص براساس یک نکاح قانونی به دنیا آمده باشد و این نیز منحصر به یک دین و مذهب خاص نیست و همچنین ربطی به دوست داشتن یا دشمن داشتن اهل بیت ندارد. با اینکه از این قبیل روایات در جوامع اهل سنت نیز پیدا میشود که حلال زادگی را به گروه یا عقیده خاصی منتسب میکنند. مثلاً نقل شده که رسول خدا فرمود: هر کس حق علی را انکار کند، یا زنازاده است و یا منافق، و یا اینکه مادرش او را در روزهای قاعدگی باردار شده است. [36]همچنین موفق خوارزمیاز نویسندگان صاحب نام اهل سنت، در روایتی از ابوبکر نقل میکند که رسول خدا، دشمن حضرت علی و دشمن فرزندانش را دارای ولادتی ناپاک میدانست. [37]صحابه نیز بعد از اینکه از رسول خدا شنیدند، فقط حلال زادهها محبت علی بن ابی طالب را در قلب دارند، برای اینکه مطمئن شوند اطفالشان حلال زاده هستند و واقعاً از صلب خودشانند، آنان را با حب آن حضرت امتحان میکردند. [38]
آنچه باید یادآوری کرد، این است که این نوشتار هرگز درصدد حرام زاده دانستن تمام دشمنان اهل بیت و یا حلال زاده شمردن آنان نیست و هدف از ذکر سه روایت فوق از کتب اهل سنت، صرفاً این است که نشان دهد، احادیثی که گروه و تفکر خاصی را حرام زاده میداند، ضمن ضعف محتوایی و تعارضی که با قرآن دارد، صرفاً در منابع شیعه نیست و در منابع سنی نیز چنین روایاتی وجود دارد و موصلی نباید از ملاحظه روایات منابع سنی، غافل بماند. لذا این سه حدیث صرفاً از باب پاسخ نقضی و در مقابل روایات موصلی آورده شده؛ وگرنه به نظر میرسد عقیده صحیح این باشد که همه دشمنان اهل بیت را نیز نمیتوان حرام زاده و عاری از طهارت مولد دانست؛ چراکه با توجه به حدیث امام صادق، که نکاح هر قومیمشروع است، چه بسا شخص در محیطی ناصبی و از والدینی متولد شود که برطبق قانون حاکم بر جامعهشان ازدواج کردهاند و پاکدامن نیز هستند ولی در عین حال العیاذ بالله، بغض و سب اهل بیت را مذهب خودشان و کار مشروعی میدانند و آن شخص نیز اهل بیت را نه از روی عناد، بلکه به تقلید از والدین و پیشینیان و محیط خود، دشمن میدارد (همانگونه که بسیاری از حبها و بغضهای ما نیز به لحاظ مبنایی فرق چندانی با امثال آن فرد ندارد و تقلیدی است!) ولی به هر حال از نکاحی متولد شده که در آن جامعه، قانونی و صحیح شمرده میشود. ضمن اینکه اساساً بسیاری از این اشخاص از روی جهالت با اهل بیت دشمنی میورزیدند. همانطور که در داستانهای اهل بیت نیز میخوانیم برخی افراد که در محیط ناصبی متولد و بزرگ شده بودند و به تبع محیط، دشمن اهل بیت بودند، در مواجهه با آن بزرگواران به آنان اهانت میکردند ولی با مشاهده برخورد کریمانه آن انسانهای مقدس، بلافاصله از برخورد ناپسندشان پشیمان میشدند! [39]حال فرض کنیم این انسان غافل هیچ گاه اهل بیت را نمیدید و به حقانیت ایشان واقف نمیگشت، آیا میشد وی را ولد نامشروع دانست؟! با توجه به اینکه طهارت و عدم طهارت مولد، نسبی نیست و بستگی به مواجهه آنان با اهل بیت ندارد. لذا برطبق سخن امام صادق (ع)، اینگونه اشخاص قاعدتاً باید حلال زاده باشند. به عبارت بهتر، نه هر حلال زادهای دوستدار اهل بیت است؛ و نه هر کسی که دشمن اهل بیت است، لزوماً حرامزاده است. چراکه ممکن است حلال زاده باشد ولی بر اثر تبلیغات دروغین، کورکورانه با اهل بیت دشمنی بورزد. و بر عکس آن نیز صحیح است! یعنی ممکن است شخصی واقعاً حرامزاده باشد ولی به تبع مطالعه در روایات و زندگی نامه پرافتخار اهل بیت، دوستدار ایشان گردد! بنابراین، معرفی حب اهل بیت به عنوان ملاک حلال زادگی و همچنین معرفی دشمنی با آن بزرگواران به عنوان ملاک حرام زادگی، از اساس صحیح نیست و به نظر میرسد به گونهای ارائه آدرس غلط باشد. هر کس برطبق نکاح قانونی و مشروع جامعه خود ازدواج کند، فرزند حاصل از آن ازدواج، حلال زاده است. و حتی اگر چهار نفر شاهد بر زناکار بودن یک زن شهادت دهند، باز نمیتوان حرام زاده بودن فرزند او را نتیجه گرفت! چراکه چه بسا آن زن فرزند خود را به تبع یک نکاح قانونی به دنیا آورده باشد! همانطور که سابقاً سخنی از شیخ آل محسن گذشت، مبنی بر اینکه فاجره بودن انسان، حرامزادگی فرزندش را در پی ندارد.
بنابراین به نظر میرسد، اثبات حرام زادگی افراد، به راحتی امکانپذیر نیست!
لذا عقیده صحیح این است که عموم انسانها از جمله اهل سنت، حلال زادهاند و اگر یک یا چند نفر از شیعیان سخنی برخلاف این را بگویند، عقیده شخصی خودشان است و نصوص صحیح و معتبر سخن آنان را تأیید نمیکنند. و همچنین برای اثبات حلال زادگی اهل سنت، نیازی نیست به این نکته اشاره شود که آنان اهل بیت را دوست دارند و برای اثبات آن نیز به نمونههایی از ابراز محبت بزرگان اهل سنت نسبت به اهل بیت اشاره شود؛ ولی چون ممکن است هنوز کسانی به اشتباه تصور کنند ملاک حلال زادگی، حب اهل بیت است، و استدلال فوق آنها را متقاعد نکرده، صرفاً برای آنکه تأکید شود که اهل سنت و حتی کسانی که شیعه را تکفیر نیز میکنند نیز، نسبت به اهل بیت مودت دارند و هرگز به آن بزرگواران دشمنی نمیورزند، در ادامه به مواردی در این زمینه اشاره میشود تا هیچ راهی برای این شبهه باقی نماند.
البته باید گفت، موارد متعددی در مدح اهل بیت توسط علمای اهل سنت وارد شده و شمار آنها آنقدر زیاد است که جمعآوری آنان در این نوشتار مقدور نیست؛ چون که آنان وجوب محبت به اهل بیت را از این آیه قرآن استنباط میکنند که فرموده:
«قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى» [40](ای پیامبر، به مردم بگو: من از شما مزدی نمیخواهم مگر اینکه اهل بیت مرا دوست داشته باشید).
ولی صرفاً از باب نمونه، میتوان به چند مورد شاخص اشاره کرد. مثلاً جناب شافعی در اشعارش خطاب به اهل بیت میسراید:
یا آل بیت رسول الله حبکم فرض من الله فی القرآن أنزله
یکفیکم من عظیم الفخر أنکم من لم یصل علیکم لا صلاة له [41]
یعنی:ای اهل بیت رسول خدا، خداوند هنگام نزول قرآن، محبت به شما را نیز در قرآن بر ما واجب کرده است. در بزرگواری شما همین بس، که هر کس بر شما صلوات نفرستد، گویا اصلاً صلواتی نفرستاده است!
و در شعر دیگری نیز میگوید:
ان کان رفضا حب آل محمد فلیشهد الثقلان انی رافضی [42]
یعنی: اگر نشانه رافضی بودن، این است که شخص خاندان رسول خدا را دوست داشته باشد، پس باید ثقلین به رافضی بودن من شهادت بدهند! و این نشان دهنده اوج علاقه ایشان به اهل بیت است.
ابوحنیفه، دیگر پیشوای فقهی اهل سنت نیز امام صادق را داناترین افراد میدانست. [43]او حتی بعد از شهادت آن حضرت نیز، قبر ایشان را زیارت مینمود و آنقدر به امام علاقه داشت، که آستانه مزار ایشان را جارو و برای گشایش در کارهای خود، از روح آن حضرت، طلب کمک میکرد! [44]ابوحنیفه به زید شهید نیز بسیار علاقمند بود و سرانجام به خاطر همین ارتباط قلبی با زید، در زندان شکنجه و نهایتاً مسموم شد. [45]
در مورد ارادت و علاقه قلبی مالک بن انس به اهل بیت نیز، میتوان به این موارد تاریخی اشاره کرد، که در مورد امام صادق میگفت، آن حضرت همواره یا در نماز، یا در حال قرآن و یا روزه بود و هرگز بیوضو نام رسول الله را بر زبان نیاورد و هر گاه به نزدش میرفتم، زیرانداز خود را از زیر پای خود برداشته و بر زیر من پهن میفرمود. [46]
احمد حنبل نیز روایات فراوانی در مدح و منقبت اهل بیت آورده است. به گونهای که امروزه از وی، کتاب مستقلی منحصراً در فضایل امیرالمؤمنین به رشته طبع آراسته شده است. [47]و این صرفاً مخصوص او نیست و نویسندگان بسیاری از اهل سنت هستند که آثاری منحصراً در فضایل اهل بیت نوشتهاند. [48]ضمن اینکه در برخی کتب روایی اصیل اهل سنت، بابی برای ذکر فضایل اهل بیت اختصاص داده شده است. [49]
حتی دانشمندان بزرگ و مشهور وهابی و تکفیری نیز عموماً (نه هرگز!) در آثار خود اهانتی به اهل بیت نکردهاند و میتوان آنها را نیز محب اهل بیت دانست. نام گذاری فرزندان محمد بن عبدالوهاب، به علی و حسین و فاطمه [50]، میتواند بهترین دلیل این ادعا باشد.
لذا شیعه هرگز به کسانی که ولایت اهل بیت (ع) را قبول ندارند، تهمت حرامزادگی نمیزند و اگر در این مورد روایتی هم وارد شده باشد، از طرف غالیان، فرقه گرایان و در کل، کسانی است که از تعالیم اهل بیت، منحرف شدهاند.
حرام زاده دانستن شیعه توسط وهابیان
بعد از اینکه روایات دال بر عدم حلال زادگی غیر شیعیان، مورد نقد جدی قرار گرفت و اثبات شد اهل بیت (ع) هیچ گاه چنین رویکردی در مواجهه با غیر شیعیان نداشتهاند، نوبت به این میرسد که نحوه برخورد وهابیان نیز با سایر مذاهب، مورد واکاوی قرار گیرد.
وهابیان که فقط قرائت خودشان را از اسلام قبول دارند، در موارد متعددی به شیعیان و اهل سنت تاخته و آنها را مورد بیحرمتی قرار دادهاند؛ ولی چون این نوشتار صرفاً در مورد ادعای حرامزاده بودن غیر هممذهب است، صرفاً کلماتی از آنان در اینجا آورده میشود، که این لفظ ناشایست را در برداشته باشد.
سه مورد در اینجا به عنوان مثال آورده میشود:
محمد بن عبدالوهاب ازدواجهای شیعه را به مثابه زنا [51]و سلطان بن زاحم یکی از بزرگان سعودی، آنان را حرامزاده نامیده است! [52]
همچنین ابراهیم الجبهان از نویسندگان وهابی ادعا میکند، شیعیان ازدواج موقت با مادر خود را جایز، و آن را از مصادیق نیکی به والدین میدانند! [53]البانی از نویسندگان معاصر سلفیه وهابی، با همین عنوان ناهنجار، شهید رمضان البوطی عالم بزرگ اشعری مذهب را مخاطب قرار میدهد. [54]البانی شبیه این عبارت را درباره سقاف، یکی دیگر از دانشمندان اشعری نیز به کار برده است. [55]لذا مشاهده میشود، برخی همفکران آقای موصلی، خود برخورد ناشایستی با سایر مذاهب اسلامیدارند ولی شیعه را در این زمینه مورد اتهام قرار میدهند. و اگر در پاسخ چنین گفته شود که نباید رفتار البانی و بن زاحم را به حساب تمام وهابیان ثبت نمود، متقابلاً چنین عرض میشود که مواضع ناصحیح چند نفر از شیعیان را نیز نباید به حساب بدنه شیعه نوشت. لذا عقیده صحیح این است که همه مسلمانان و همه اهل سنت و در نگاهی کلان، عموم انسانها را حلال زاده بدانیم و به صرف اختلاف در عقیده، حلال زادگی افراد را زیر سؤال نبریم.
نتیجه
موصلی ضمن نقل برخی روایات از جوامع شیعی، ادعا نمود شیعیان، سایر مسلمانان را حلال زاده نمیشمارند. در پاسخ به این ادعا، چند مرحله طی شد: اول اثبات شد که آن روایات یا از حیث دلالت، یا از نظر سند اشکال دارند و نمیتوان از آنها این ادعا را اثبات نمود؛ روایاتی که یا از طریق غالیان رسیده و یا در سندشان برخی افراد حذف شدهاند. از نظر دلالت نیز یا مخدوشند و یا ارتباطی به ادعای موصلی ندارند. در مرحله بعدی نیز روایتی برخلاف روایات پیشین آورده شد که در آن امام صادق صراحتاً، هر کسی را که براساس هر نکاح مشروعی متولد شده باشد حلال زاده میداند، حال آن شخص بر هر دین و مذهبی که باشد تفاوتی ندارد. و در مرحله سوم که پاسخ نقضی بود، به چند مورد از بیحرمتیهای وهابیان به شیعیان و اهل سنت اشاره شد، که عین همین عبارات را در مورد آنها به کار بردهاند. بنابراین شیعه به تبع روایات صحیح فریقین، سایر مذاهب اسلامیو عموم انسانها را حلال زاده میداند.
منابع
۱. قرآن کریم
۲. ابنا بسطام، عبدالله و حسین، طب الأئمة، تحقیق: محمدمهدى خرسان، قم: دار الشریف الرضی، چاپ دوم، 1411ق.
۳. ابن جزری، محمد بن عبدالله، اسنى المطالب؛ مناقب الأسد الغالب ممزق الکتائب و مظهر العجائب لیث بن غالب أمیر المؤمنین أبی الحسن علی بن أبی طالب، بیروت: دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1426ق.
۴. ابن حنبل شیبانی، احمد، فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، تحقیق: حسین حمید السنید، تهران: المجمع العالمیلاهلالبیت، 1425ق.
۵. ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب، قم: انتشارات علامه، چاپ اول، 1379ق.
۶. ابن عبدالوهاب، محمد، مؤلفات الشیخ الإمام محمد بن عبد الوهاب، تحقیق: عبدالعزیز بن زید الرومی- محمد بلتاجی- سید حجاب، ریاض: جامعة الإمام محمد بن سعود الاسلامیة، بیتا.
۷. ابن عساکر، علی بن الحسن، تاریخ مدینة دمشق؛ و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الاماثل، تحقیق: عمر بن غرامة العمری، بیروت: دار الفکر، چاپ اول، 1415ق.
۸. ابن عماد حنبلی، عبدالحى بن احمد، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، تحقیق: محمود و عبدالقادر ارناؤوط، دمشق: دار ابن کثیر، چاپ اول، 1406ق.
۹. ابن ماجه قزوینى، محمد، سنن ابن ماجة، تحقیق: بشار عواد معروف، بیروت: دار الجیل، چاپ اول، 1418ق.
ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، تحقیق: کمال یوسف حوت، قاهره: دار ام القری، چاپ اول، بیتا.
۱. البانی، محمد ناصرالدین، دفاع عن الحدیث النبوی والسیرة، بینا، بیجا، بیتا.
۲. البانی، محمد ناصرالدین، سلسلة الاحادیث الضعیفة و الموضوعة و اثرها السیئ فی الامة، ریاض: دار المعارف، چاپ اول، 1412ق.
۳. آل محسن، علی، لله و للحقیقة؛ رد على کتاب لله ثم للتاریخ، تهران: نشر مشعر، چاپاول، 1382ش.
۴. انصاری بویراحمدی، علی، شیعیان عربستان، قم: مجمع جهانی شیعه شناسی، چاپ اول، 1391ش.
۵. بخارى، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، تحقیق: محمد زهیر بن ناصر، بیروت: دار طوق النجاة، چاپ اول، 1422ق
۶. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، تحقیق: میرجلال الدین محدث ارموى، تهران: اسلامیه، چاپ دوم، 1371ق.
۷. پیشاوری، محمود بن عبدالغیور، رد وهابی؛ المسمیبحجة الاسلام، استانبول: مکتبة الحقیقة، 1407ق.
۸. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، تحقیق: احمد محمد شاکر، قاهره: دار الحدیث، چاپ اول، 1419ق.
۹. الجبهان، ابراهیم سلیمان، تبدید الظلام و تنبیه النیام؛ إلى خطر التشیع على المسلمین و الإسلام، ریاض: ریاست ادارات مباحث علمیو افتا و دعوت و ارشاد، چاپ سوم، 1408ق.
۱۰. حلى، حسن بن یوسف، رجال العلامة الحلی، تحقیق: محمدصادق بحرالعلوم، قم: نشر الشریف الرضی، چاپ دوم، 1402ق.
۱۱. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد؛ او مدینة السلام، تحقیق: مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپاول، 1417ق.
۱۲. خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپدوم، 1411ق.
۱۳. ذهبی، محمد بن احمد، تذکرة الحفاظ، بیروت: دار الکتب العلمیة، چاپاول، 1419ق.
۱۴. رستگار، پرویز، بررسی سخن پیشوای حنفیان لولا السنتان لهلک النعمان، مجله حدیث پژوهی، ش5، 1390ش.
۱۵. سبحانی تبریزی، جعفر، مناسک الحج و أحکام العمرة، قم: مؤسسه امام صادق، چاپ اول، 1428ق.
۱۶. سمهودى، على بن عبدالله، اخبار مدینه؛ ترجمه خلاصة الوفا باخبار دار المصطفى، تحقیق: سیدکمال حاج سیدجوادى، تهران: مشعر، چاپ اول، 1376ش.
۱۷. سید الأهل، عبدالعزیز شلبی، داعیة التوحید محمد بن عبدالوهاب، بیروت: دار العلم للملایین، چاپ دوم، 1986م.
۱۸. شافعی، محمد بن ادریس، دیوان الشافعی؛ الجوهر النفیس فی شعر محمد بن ادریس، تحقیق: محمد ابراهیم سلیم، قاهره: مکتبة ابن سینا، بیتا.
۱۹. شریف مرتضى، رسائل الشریف المرتضى، تحقیق: سیدمهدى رجایى، قم: دار القرآن الکریم، چاپ اول، 1405ق.
۲۰. شیخ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1362ش.
۲۱. شیخ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، من لایحضره الفقیه، ترجمه: على اکبر غفارى و دیگران، تهران: نشر صدوق، چاپ اول، 1367ش.
۲۲. شیخ صدوق، محمدبن علی بن بابویه، من لایحضره الفقیه، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1413ق.
۲۳. شیخ مفید، محمد بن محمد، الامالی، ترجمه: حسین استادولى، مشهد: بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ اول، 1364ش.
۲۴. شیخ مفید، محمد بن محمد، الامالی، قم: کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.
۲۵. ضمیری، محمدرضا، جستاری در اندیشه فقهی مذاهب، قم: انتشارات گلستان معرفت، چاپ اول، 1384ش.
۲۶. طبری، احمد بن عبدالله، الریاض النضرة؛ فی مناقب العشرة، بیروت: دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، بیتا.
۲۷. عیاشی، محمدبن مسعود، کتاب التفسیر؛ تفسیر العیاشی، تحقیق: سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران: چاپخانه علمیه، چاپ اول، 1380ق.
۲۸. قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة؛ لذوی القربی، قم: انتشارات اسوه، چاپ دوم، 1422ق.
۲۹. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: الإسلامیة، چاپچهارم، 1407ق.
۳۰. مرتضى، بسام، زبدة المقال من معجم الرجال، بیروت: دار المحجة البیضاء، چاپ اول، 1426ق.
۳۱. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، تحقیق: اسعد داغر، قم: دار الهجرة، چاپ دوم، 1409ق.
۳۲. موصلی، عبدالله، حتی لاننخدع؛ حقیقة الشیعة، اسماعیلیه- مصر: دار الایمان، چاپ دوم، بیتا.
۳۳. موسوی خویى، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، نجف: مؤسسة الامام الخوئی الاسلامیة، چاپ پنجم، 1413ق.
۳۴. نجاشى، احمد بن على، رجال النجاشی، تحقیق: سیدموسى شبیرى زنجانى، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ ششم، 1365ش.
۳۵. نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، تحقیق: عبدالغفار سلیمان بندارى- سید کسروى حسن، بیروت: دار الکتب العلمیة (بیضون)، چاپ اول، 1411ق.
نمازى شاهرودى، على، مستدرکات علم رجال الحدیث، تهران: ناشر فرزند مؤلف، چاپ اول، 1414ق.
[1]- نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقى، قاهره: دارالحدیث، چاپ اول، 1412ق.
[2]- «نقد نظریه موصلی در کفر منکران ولایت» ( پژوهشنامۀ نقد وهابیت سراج منیر).
[3]- کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 8، ص285 ، ح 431.
[4]- همو، بهشت کافى، ص 335.
[5]- مرتضى، بسام، زبدة المقال، ج 1، ص 302.
[6]- نجاشى، احمد بن على، رجال النجاشی، ص 255 . نک: آل محسن، علی، لله و للحقیقة، ص 486.
[7]- همان، ص 487.
[8]- «وَ الَّذینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانینَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَدا» (نور: 4).
[9]- عیاشی، محمدبن مسعود، تفسیر العیاشی، ج 2، ص 218، ح72 .
[10]- نجاشى، احمد بن على، رجال النجاشی، ص350.
[11]- خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج 4، ص57 . برای مطالعه بیشتر، نک لینک زیر:
http://wikifeqh.ir
[12]- صدوق، محمدبن علی بن بابویه، من لایحضره الفقیه، ج2 ، ص580 ، ح 3171..
[13]- همان، ترجمه، ج3 ، ص492 .
[14]- موسوی خویى، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج 20، ص 348.
[15]- سبحانی تبریزی، جعفر، مناسک الحج، ص 16، ش 26.
[16]- برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج 1، ص 88، ح 31.
[17]- مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، ج 53، ص12 .
[18]- موسوی خویى، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج 6، ص 244، ش 3381.
[19]- صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، ج 1، ص 27، ح 95.
[20]- کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 2، ص351 .
[21]- «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا» (توبه: 28).
[22]- «فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُم» (توبه: 5).
[23]- «وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى یُقاتِلُوکُمْ فیه» (بقره: 191).
[24]- سمهودى، على بن عبدالله، اخبار مدینه، ص 49.
[25]- مفید، محمد بن محمد، الامالی، ص 311.
[26]- همان، ترجمه، ص353 .
[27]- نمازى شاهرودى، على، مستدرکات علم رجال، ج 1، ص 358.
[28]- حلى، حسن بن یوسف، رجال، ص 241.
[29]- مسعودی جزء محققانی است که برخی علمای حنبلی وی را ستودهاند (ابن عماد حنبلی، عبدالحى بن احمد، شذرات الذهب، ج 4، ص 242).
[30]- مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، ج 2، ص 428.
[31]- کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 6، ص 386.
[32]- موصلی، عبدالله، حتی لاننخدع، ص 90-91..
[33]- ابنا بسطام، عبدالله و حسین، طبّ الأئمة، ص 65.
[34]- کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 2، ص324.
[35]- شریف مرتضى، رسائل الشریف المرتضى، ج 1، ص 400.
[36]- قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ج 2، ص 295، ح 848. مشابه آن در: ابن عساکر، علی بن الحسن، تاریخ مدینة دمشق، ج 42، ص 288؛ طبری، احمد بن عبدالله، الریاض النضرة، ج 3، ص 154.
[37]- خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، ص 297، ح 291.
[38]- ابنجزری، محمد بن عبدالله، اسنى المطالب، ص 45.
[39]- ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 19.
[40]- شوری: 23.
[41]- شافعی، محمد بن ادریس، دیوان الشافعی، ص 119.
[42]- همان، ص 89.
[43]- ذهبی، شمس الدین، تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 126؛ ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء، ج 3، ص 197.
[44]- پیشاوری، محمود بن عبدالغیور، رد وهابی، ص 34.
[45]- رستگار، پرویز، بررسی سخن پیشوای حنفیان لولا السنتان لهلک النعمان، مجله حدیث پژوهی، ش 5، ص 101 تا 103.
[46]- ضمیری، محمدرضا، جستاری در اندیشه فقهی مذاهب، ص 268.
[47]- ابن حنبل شیبانی، احمد، فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب.
[48]- مانند: ابن ابی الدنیا، عبد الله بن محمد، مقتل أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب؛ نسائی، احمد بن شعیب، خصائص امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب؛ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، فضائل فاطمة الزهراء؛ طبری مامطیری، علی بن مهدی، نزهة الأبصار و محاسن الآثار؛ ابنمردویه، احمد بن موسی، مناقب علی بن أبی طالب علیهالسلام و ما نزل من القرآن فی علی؛ محبالدین الطبری، احمد بن عبدالله، مناقب أمیر المومنین علی بن أبی طالب علی؛ جزری، محمد بن محمد، أسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن أبی طالب؛ قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة لذوی القربی؛ سمهودی، ابراهیم بن علی، الإشراف علی فضل الأشراف؛ بدخشانی، محمد بن معتمد، نزل الأبرار بما صح من مناقب أهل البیت الأطهار؛ شبراوی، عبدالله بن محمد، الإتحاف بحب الأشراف و...
[49]- بخارى، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بَابُ مَنَاقِبِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَا